ساعت یک و نیم بعد از ظهر برمی گردم خوابگاه

در اتاقو که باز می کنم یه کمی هم می نالم که به خاطر برگزاری یک سمینار مرتبط با رشته امون کلاس تشکیل نشد 

دختره نکبت فورا نطقش بازه که :

پس کجا بودی ؟

حتما بازم فلانه جا بوووودی!

نکنه اونورا خبریه !

و ضمن گفتن این حرفها نیش نحسش هم بازه 

تو دلم بهش فحش می دم و می گم گمشو نکبت کافر همه را به کیش خود پندارد اما ترجیحا جوابش رو نمی دم چون به اون مربوط نیست که من کجا بودم ؟ چه کار می کردم ؟ یا چه می کنم ؟

اما اونور ماجرا :

دوستم می ره سمت سمینار اما من و یکی دیگه از هم کلاسیا که دختر خوبیه می ریم سمت ساختمان مرکزی و امور خوابگاهها تا شاید به لطایف الحیلی بتونم برای ترم بعد ، از این هم خوابگاهی نکبت چندش اتاقم رو سوا کنم

و بعد از اون چون دوست ندارم به خوابگاه و علی الخصوص اتاقم

برگردم ، هم کلاسیم رو برای کارهای اداری عقب افتاده اش همراهی می کنم تا یه جورایی برای اینکه نرم خوابگاه وقت تلف بشه .

وقتی برگشتم اون مشغول بیرون رفتن بود 

کجا !؟

خدا داند 

اینقدر نفهم هست که خودش رو نمی بینه که هر روووووز تا دقیقا آخرین وقت خوابگاه بیرونه و معلوم نیست کجاست و چه غلطی می کنه !

اونوقت من رو با اعمال خودش قیاس می کنه 

خدایا تا گنده تر از اونی که سزاوار این دختره هست بارش نکردم  برای اتاق در ترم بعد ، گشایشی حاصل کن خب ؟ 

وگرنه حرفی که نباید بهش بزنم رو می زنم .

حالا آقا یا خانومی که می آی می گی شوووووخی می کنه سخت نگیر !

اولا مگه من با اون شوخی دارم !

ثانیا : مگه هم سن و سال منه که بخواد باهام شوخی کنه !

ثالثا : آدما حرفای دلشون رو در قالب شوخی بیان می کنند .

دوستم امروز راهی شهرشون شد .

شوخی ,نکبت منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تدریس خصوصی آیلتس پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان keyvann اجناس فوق العاده کانال رشته انسانی،دهم یازدهم دوازدهم رشته انسانی کتابخانه رضوان دودانگه بزرگ سافت استارتر مجله اینترنتی/بندرنت/ قرآنیکا